🚫عشق ممنوع🚫

زندگی و با هم بودن

🚫عشق ممنوع🚫

زندگی و با هم بودن

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس» ثبت شده است

داستان عشق ممنوعه 

بر اساس داستان واقعی

تا اینکه یک روز که از کوچه بالا میرفتیم... 

طبق معمول همیشه از کوچمون عاشقانه و دست در دست هم به سمت بالا میرفتم همیشه همه چیز خوب بود تا اینکه یکی از همین روزا وقتی مثل همیشه اومدیم تو کوچه وسطای کوچه بودیم که یهو دیدیم برگشت و گفت:

سلام بابا

همین که برگشتم دیدم پدرش واقعا پشتمونه

خلاصه ی داستان اینکه یه کتک مفصل خوردم و اونجا اولین باری بود که خانوادش متوجه وجود من در زندگیه دخترشون شدن. 

تمام فکر این بود که اتفاقی سرش میاد مامان باباش چیکار میکنن دعواش نکنن و خلاصه چند شبی رو تلخ گزروندمو خبری ازش نداشتم تا اینکه دوباره گوشیشو گرفتو با هم در ارتباط بودیم 

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۴

pi

قسمت سوم داستان عشق ممنوعه فردا

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۵

11

من شاهم ولی از سرباز عاشق میترسم

پوتک


۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۵

4



دیدی هی میری نمیشه خسته میشی

ح.ص

نظر فراموش نشه ممنون

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۶

3

اصلا بلند بلند بخند بدون اجازه هیچکس تو شهر بچرخ

‌ شایع

دیزان شخصی

قسمت دوم داستان عشق ممنوع به زودی در وبلاگ

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۵۹

2

نظرات خودتون رو ارسال کنید

داستان های خودتون رو بصورت پیام خصوصی ارسال کنید که در وبلاگ قرار بگیره

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۸

1

دلنوشته 

تکست گرافی اختصاصی

نظر بدید ممنون

۱ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۳۲

افتتاحیه

۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۹